شاید در گیر و دار اعدام خسرو گلسرخی
سهراب سپهری اینچنین سرود :
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید اینست
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
و در بند آخر با کنایه می گوید در افسون گل سرخ ! که احتمالا اشک است شناور باشیم
بی اختیار بیاد این جمله ارد بزرگ می افتم که :تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای ( امواج) گیتی است . و باز همو می گوید :شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .
تاریخ مفاهیم و رازه های بسیاری را با خود می برد و رازهای جدیدی پیش روی ما می گذارد .
سهراب نگاه دردمند خود را با کلماتی کوچک اما وسیع بیان می دارد.
او همانند اخوان شمشیر از رو نبسته
او شمشیرش اشک و احساس لطیف ش است
به یاد او یکی از اشعار زیبایش را می گذارم که با کمی دقت می توان در آن ، راز های را یافت ...
شبی سرد است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
نیرنگی است و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها سازد پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر،سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غمی هست به دل
غم من،لیک غمی غمناک است
منبع: كتاب حماسه خسرو گلسرخی – نوشته آرمان